سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر رضوان

هر چه درباره مناسبت های مذهبی سروده ام به مناسبت در اختیار دوستان گرامی قرار می دهم.

بهشت رضوان:

غمینِ داغِ یاران شهیدم

ازین آشفتگی ها نا امیدم

چه گل هایی که پرپر شد به چل شب

به رخسار گلستان ، سرخی تب

دو چشمم ابر پر بارانِ دریا

دلم آشوب طوفانیّ صحرا

برای امنیت، خوبان شهیدند

از این دنیا شهادت برگزیدند

چهل روز است، که گرگان در تلاشند

که خون پاک یاران را بپاشند

فریب روبهان را خورده برخی

به پا کرده چنین ایام تلخی

چنان چشمان خود را بسته کردند

که امت را ز خود، دلخسته کردند

به جهل خود چنین اصرار کردند

حقیقت را چنین انکار کردند

مدارا تا به کی با این لجوجان

چرا خشم همه، گردیده پنهان

همه خون ها بگیرد دامنش را

عذابی بس فراوان شد مهیّا

ازین غم گر بمیرم شد روایم

طبیبی کو دهد اینک شفایم

به مرگ نحس خود در بد حجابی

به خون افکنده یاران را حسابی

که مکر و حیله ی هر ناجوانمرد

تبر بر طاقت این شیعیان زد

شغالان زوزه ها بر پا نمودند

در دوزخ به روی خود گشودند

چه قرآن ها که بر آتش نکردند

چرا بهر یتیمان غش نکردند

مساجد یا حرم شد هتک حرمت

بسیجی و سپاهی شد به غربت

همان هایی که در این خواب نازند

تمام هستی خود را ببازند

به پا خیز ای بسیجی ، ای سپاهی

بیا میدان ، نترس از این سیاهی

تباهی را تباه و در فنا کن

ندای حق ز حلقومت، رها کن

دگر بس این همه عفو و ترحّم

کنند این هرزه گان کِی گورشان گُم؟

الهی که به حق خون یاران

بمیرند بس ذلیل این بد سگالان

نبینند روز خوش در این زمانه

گرفتند دین و امنیّت نشانه

به عریانی و مستیّ و رذالت

وجود نحسشان بنموده عادت

پلیدانی که با شیطان نشستند

حریم حرمت حق را شکستند

ولی غافل از اینکه حق بمانَد

و باطل شعر رفتن را بخوانَد

 

سراینده: رضوانی نژاد

تقدیم به شهدای امنیت و شهدای مظلوم شاهچراغ